mute

. گاهی بیهوا مبتلا میشوی به

زخمهای اجباری

. دردهایی که برای درمانشان 

نداری هیچ و هیچ اصراری

. تنهایی عادت تنت میشود 

طوری که دیگر

از کسی نمیخواهی امدادی

. گاهی میشود که  

خوشی با کابوس های تکراری

. با چشمهای کبود روز بعدش و

سوگواریهای انکاری

. گاهی شاید سربازی شوی قداری

که باید زند سرها را کراری  

همان گاهی که خاور میانه

از دور و نزدیک بالاخص جدا میشود

با سیم های خار داری

. همان گاهی که

انفجار پشت انفجار رخ می دهد و

پیش می آید موقعیتی اضطراری

. مرز ها غرق در فشنگ و آراسته با تفنگ و

موقعی که

دنیا میشود بر سر خانۀ کوچکی آواری

. موقعی که

کلاغ های روی سیم تیر چراغ برق

زانوی غم بغل گرفته جهت غمگساری و

میکنند عزاداری برای

پروانۀ بیگانه و پونۀ بیخانه و

گاهی هم برای بغض ماندگار پوپکی کوچک و

پیچکی پیچیده به تیک تاکی که

دیوارش توسط تندروها شده هدف تار و ماری

. آنگاه اما برای سهولت فراموشی

قهوه چشمها

ااما باید شوی سیگاری

. با دود و مرگ گرم بگیری و 

گرد ساحت شرقی چشمانش

بچرخی بسان پرگاری

به خودت آیی و بینی که

رقصان در عموم انظاری

. شاید که

تصور بقیه گر درست باشد

تو تیماری و جدا بیماری و

برای خودت از تو بر نمی آید هیچ کاری

تا جائیکه خودت را میسپاری به گناهکاری و

خدا را دست کفاری

در این بازی تو از آس تو بازمانده ای باری و

تنها مسافر مشتاق جاده های دشوار و ناهمواری

. در گذر طویل زمان اما

پاهای زمین تاول کرده

بنابراین تو

مدام دنبال راهی برای امراری

. با مراجعه به کتاب قانون

پرستاری های کرداری و

نمونه برداری های گفتاری

تازه دستگیرت میشود که

رفتارت جلوه بسیار بارزی ست

از خود آزاری

. تو از انعکاس وجودت در افکارت

ترس داری و

درخفا دنبال یک راه فرار نا آشکاری

. از دلداری های بی دلیل آینه و

بیقراری های عصر آدینه بیزاری

. به صراحت همه میگویند که

از هویتت نمانده آثاری

. نیشخندی میزنی و

میگویی مدتهاست که

منتظر چنین اقراری

. سر از پا نمی شناسی و

در پوست خود نمی گنجی انگاری

. زمانی که مثلا  

برای خودت بودی نیمچه ت مداری

به هم چنین کسی میزدی انگ بی عاری

. اینروزها بهتر آن شده که

خاموش باشی اختیاری

. خوش به حال آنهایی که دچار

زوال عقلند و

خود سپرده اند بدست فراموش کاری

. یا آنهایی که

کارنامه درخشانی دارند در بردباری

. اعصابت به هم میریزد

با این همه

ایکاش و اگر اما هایی که در سر داری

. قطعا فصول دخیل بوده اند

درین خطاها و قصور و اهمال کاری

. با این احوال مادر میداند

بارها قصد کردی که به آن

سیاه چال خالی که

در گنجه ات مخفی داری

 رو بیندازی محض رازداری

. همه اسرار واقفند به اینکه

آنجا دیگر خبری نیست از

جواب آری به

درخواستهایی که داری و

به وقت ملاقات ها

نیست اصلا اعتباری

. گاهی وقتی از

بلندای یک بلندی

سقوط میکنی

یقین داری که

نصیبت خواهد شد

بیشتر از آنکه سزاواری

. گاهی با اینکه

از هوش و استعداد سرشاری

میشود که به همه و خودت مقداری بدهکاری

یعنی مدام در دامی

آخر هفته ها را هم گرفتاری و

پای میز محاکمه

برچسب جانبداری و بزهکاری داری

. محکومی به توبه از

نکرده کار و جناح داری

. تو همان شب

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها